هوالناصر
همه انسان ها تلاش میکنند و رنج ها را تحمل می کنند تا به راحتی برسند، امید به آینده و رسیدن به آرزوها و اهداف، سختی ها را تا حدودی بر انسان سهل می کند، در این میان محصلین نیز از این قاعده مستثنی نیستند، تمامی دانشجویان و دانش آموزان سرانجام در پایان هر ترم تلاش و زحمت خود را در آزمونی سخت به کار می بندند تا نتیجه زحمات خود را بگیرند.
مدیران مدارس و مسئولان دانشگاه و مدرسه موظفند تا با اعطای حداقل امکانات، دانش آموزان و دانشجویان را در این روزهای سرنوشت ساز یاری رسانند، این امکانات میتواند از قبیل تعطیلی چند روزه تا برگزاری امتحانات باشد و یا بالابردن ساعات کار کتابخانه و بانک های اطلاعات مستقر در مراکز آموزشی، و از این قبیل برنامه ها...
هدف از نگارش این مطلب، این بود که امروز (سه شنبه 30بهمن 1386) بعداز گذراندن مشکلات فراوان، بالاخره امتحانات ترم اول ما به اتمام رسید و بر خود لازم دانستم تا گوشه ای از اقدامات مسئولین محترم مرکز آموزشی خود را خدمت شما اعلام کنم، تا شما نیز درک کنید که همکاری با دانش آموزان و دانشجویان از طرف مسئولین باید چطور باشد.
یک فلش بک به گذشته می زنیم، البته نه خیلی دور، اوائل بهمن ماه؛
از قبل برنامه امتحانات، تاریخ و محل برگزاری آن در تابلوی اعلانات نصب شده بود و همه محصلین طبق آن برنامه ریزی کرده بودند، اوضاع مرکز ما نیز رو به راه بود و آرامش در تمامی طبقات آن به وضوح قابل رؤیت بود.
چند روزی گذشت و طبق محاسبات ما، تا اولین امتحان، یک هفته فرصت داشتیم، اما هنوز خبری از تعطیلی درس ها نبود، صبح و بعدازظهر کلاس داشتیم، توقع همگان براین بود که شاید کلاس ها سبک شوند اما مثل اینکه تمامی اساتید از برنامه عقب بودند و باید به حد نصاب خود را می رساندند، و اینطور بود که در هفته پایانی مجبور شدیم تا بر سر کلاس های جبرانی نیز حاضر شویم.
فشردگی کلاس ها به اوج خود رسیده بود، حتی زمزمه هائی مبنی بر برگزاری کلاس ها در روز تعطیل شنیده می شد که با واکنش تند دانشجویان از اعلام آن خودداری کردند.
واقعا فشاری را که در هفته پایانی ترم تحمل کردیم را با تمامی فشارهای کل ترم میتوان مقایسه کرد، بیشتر عصبانیت محصلین از این قضیه بود که چرا بعضی از اساتید که حج مستحب داشتند باز هم به حج مشرف شدند و حالا باید جور آن را ما بکشیم...
روزهای پایانی ترم را میگذراندیم و به امید دو روز تعطیلات آخر ترم و آمادگی و مرور کامل درس ها بودیم، اما با کمال تعجب در یک هفته به امتحانات با صحنه عجیبی برخورد کردیم! بله، از آنچه میترسیدیم بر سرمان آمد.
مسئولان مرکز ما تصمیم گرفته بودند که بخش های جدیدی را در آموزشگاه احداث کنند و آن هم در این موقعیت حساس برای محصلین که باید نتیجه چند ماه تلاششان را در یک محیط آرام به ثمر بنشانند!
آن روز صبح با تعداد زیادی کارگر و بنا مواجه شدیم که با پتک و کلنگ و بیل به جان ساختمان اصلی مرکز افتاده بودند و داد و فریاد آنها گوش همه را می آزرد، از میان آجرو خاک و سیمان به سمت کتابخانه رفتم اما با درب بسته آن مواجه شدم، کتابخانه تا اطلاع ثانوی تعطیل است!!!
نا امید به سمت بانک اطلاعات (بخش سی دی های درسی و کامپیوتر) رفتم، آنجا نیز تعطیل بود، به دنبال مسئول بانک اطلاعات رفتم و از او پرسیدم که شما چرا تعطیل هستید، شما که از بنائی به دورید؟
ایشان گفتند: بعضی اوقات جوشکاری می شود و ممکن است نوسانات برق ایجاد شود و این برای سیستم های ما خوب نیست!!!
کتابخانه تعطیل شده بود، بانک اطلاعات به علل مختلف از کار افتاده بود، صحن اصلی مرکز که نمازخانه و محل استراحت بود، مملو از ابزارآلات شده بود، تمام فضای مرکز را بوی خاک و سر و صدای کارگران گرفته بود، به طبقات بالا رفتم تا شاید از این مسائل به دور باشم و در یکی از کلاس ها به آرامش برسم، اما بعضی از کلاس ها تبدیل به انبار شده بود و بعضی دیگر نیز از سیستم گرمایشی مناسب برخوردار نبود، که اگر هم به سیستم درستی مجهز می بودند باز هم بعلت ضربات شدید به اسکلت ساختمان و صداهای ناهنجار امکان مطالعه نبود!
از همه این مسائل بگذریم، دو روز تعطیلی نیز از بین رفت و تا آخرین روز نیز کلاس ها برقرار بود، جزوات امتحانی از سوی بخش تایپ و تکثیر بعلت عملیات ساختمانی حاضر نشده بود و چند روز به امتحانات تحویل محصلین می دادند! و از آنسو نیز اساتید تأکید داشتند که فقط جزوات کلاس را مطالعه کنید که امتحانات از آنها طرح شده!
سرمای هوا به اوج خود رسیده بود، و علاوه بر مشکلاتی که مرکز برای ما بوجود آورده بود هر دانش آموزی برای خود مشکلات شخصی زیادی داشت که مزید بر علت شده بود!
سرمای شدید هوا و مشخص نبودن مکان امتحانات تمامی محصلین را سردرگم کرده بود، کار هر روز ما توقف در مقابل تابلوی بزرگ اعلانات بود که از مکان و نحوه برگزاری امتحانات با خبر شویم، اما هنوز خبری نبود، مثل اینکه مسئولین هم به اشتباه خود مبنی بر اقدام به عملیات ساختمانی در زمستان و اخلال در امتحانات آخر ترم پی برده بودند اما دیگر دیر شده بود.
با نزدیکترین مسجد به مرکز صحبت کردند که امتحانات در آنجا برگزار شود و دانش آموزان نیز در آنجا به مطالعه بپردازند اما مسئول مسجد گفت: لطفا از اداره اوقاف نامه بیاورید و علاوه بر آن نیز باید ساعتی 50 هزار تومان اجاره مسجد بپردازید!!!
دیگر مسئولین مرکز به بن بست رسیده بودند و بهترین راه رها کردن دانش آموزان بود که هر کدام به کتابخانه ها و مراکز دیگر برای مطالعه بروند.
من نیز به یکی از کتابخانه ها رفتم اما بقدری فکرم مشغول شده بود که به سختی آنرا به سمت مطالعه دروس هدایت میکردم، و دراین میان دوستی را دیدم که در کنار من نشسته بود و مشغول به کارهای خود بود و سوراخ های جورابش در این هوای سرد برای من پیام های زیادی داشت، من که با پوشیدن دو جواب باز هم احساس سرما می کردم اما او چرا اینگونه بود، و بازهم فکرم به سوی دیگری رفت...
اولین امتحان در روز چهارشنبه 17/11 (زبان انگلیسی در محلی دورتر از مرکز) برگزار شد و بعداز امتحان کمتر کسی را میدیدم که از امتحان ناله نکند، امتحانات هرروز یا یک روز در میان ادامه پیدا کرد و بیشتر محصلین به نحوه برگزاری امتحانات و سرمای شدید محل برگزاری و کمبودهای دیگر اعتراض می کردند، اما کو گوش شنوا...
با دوستان صحبت میکردم و آنها بدترین ترم تاریخ تحصیلشان را این ترم معرفی کردند، که با تدابیر نادرست مسئولین به این وضع در آمده بود، و زمانی که به ریاست مرکز اعتراض کردیم، ایشان تمامی این کارها را برای راحتی و آسایش خود ما برشمردند و تأثیرات آنرا در آینده گوشزد کردند، واقعا تأثیرات آن تا کمتر از یک ماه دیگر مشخص میشود و تعداد مشروط شدگان این ترم بیانگر تأثیرات این برنامه های ساختمانی و برنامه ریزی مسئولین خواهد بود.
ضمناً این مطالب در وبلاگ شخصی اینجانب نیز قرار گرفته؛ www.ANA.Parsiblog.com